تمرکز بر وقایع، یکی از موانع یادگیری و تفکر سیستمی است. ما زندگی را به صورت مجموعه ای از اتفاقات می دانیم و برای هر اتفاق نیز یک دلیل روشن و واضح ارائه می نماییم. ما معمولا عادت داریم فقط تغییرات ناگهانی محیط و سیستم را درک نماییم واز درک تغییرات تدریجی عاجزیم. نکته مهم این است که امروزه اصلی ترین تهدیدها که متوجه بقاء سازمانها و جوامع هستند، نتیجه فرآیندهای آرام و تدریجی هستند و نه وقایع ناگهانی. مسابقه تسلیحاتی، معظلات محیط زیست، عدم کفایت نظام تعلیم و تربیت عمومی و کاهش کیفیت محصولات در مقایسه با محصولات رقبا، همگی عواملی هستند که به صورتی آرام و تدریجی عمل می نمایند.
مثال ۵: تمرکز بر وقایع، در زندگی شخصی ما نیز نمودهای فراوان دارد.
تغییرات در زندگی و خود ما به صورت تریجی رخ می دهد. یکی از بهترین راه هایی که از طریق آن می توانید دربیابید که زندگی شما چگونه تغییر یافته است، این است که خاطره ای ، یاداشتی، نامه ای و یا نوشته ای را که ده تا بیست سال پیش راجع به زندگی خودتان نوشته اید بخوانید و یا حتی به عکسی که از شما و خانواده تان یک یا دو دهه پیش گرفته شده، نگاهی کنید و بهتر از همه اینها یک فیلم ویدیویی خانوادگی را دوباره ببینید. احتمالا از خودتان می پرسید: «آیا این من هستم؟ آیا من واقعا این شکل و قیافه بوده ام؟ آیا من این را گفته ام؟» متاسفانه در تعامل با نزدیکان خود نیز به تغییرات توجه نمی کنیم تا این که وقایع، غافلگیرمان کنند:
«تلخ ترین اشک هایی که بر سر مزار رفتگان ریخته می شود، به خاطر کلمات ناگفته و کارهای ناکرده است.»
مثال ۶: حکایتی از گلستان سعدی
آورده اند که نوشیروان را در شکارگاهی، صیدی کباب کردند و نمک نبود. غلامی به روستا رفت تا نمک آرد. نوشیروان گفت: نمک به قیمت (و نه کمتر) بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد.
گفتند: از این قدر، چه خلل آید؟
گفت: بنیاد ظلم در جهان، اول اندکی بوده است؛ هر که آمد بر او مزیدی کرد تا بدین غایت رسید.
«اگر ز باغ رعیت، ملک خورد سیبی برآورند غلامان او درخت از بیخ»
مثال ۷: تمرکز بر وقایع فقط در مورد وقایع منفی نیست و وقایع مثبت را نیز شامل می گردد. دگرگونی شرکت ها، هر چند در نهایت به دستاوردهای بزرگ رسیده، اما حاصل یک حمله یا یک ضربه نسیت. این دستاوردها حاصل یک عمل تنها، یک برنامه عالی، یک نوآوری بی نظیر، یک خوش شانی و یک انقلاب مجرد نیست. موفق شدن، حاصل فرآیندی انباشتی و تراکمی است؛ گام به گام ، پله به پله، تصمیم به تصمیم، چرخ پشت پرخ و کار پشت کار ؛ آن قدر ادامه می یابد تا آن دستاورد بزرگ و ماندگار حاصل آید. اما تصویری که رسانه ها از شرکت ها به ذهن متبادر می کنند چه بسا یکسره کژ و کوژ است. معمولا رسانه ها به وضع شرکت ها نمی پردازند مگر چرخ لنگر آن شرکت با سرعت هزار دور در دقیقه در حال چرخش باشد. همین تصویرها برداشت ما از تحول را دستخوش تیرگی و ابهام می کند. رسامه ها وضع را چنان تصویر می کنند که گویی همه آن تحول یک شبه به دست آمده است.
«موفقیت، آسانسوری نیست بلکه پله ای است.»
مثال ۸: فیل را چگونه می خورند؟ لقمه لقمه
نویسندگان کتاب مشهور «بابای دارا، بابای نادار» در کتاب «کارراهه بابای دارا» توصیه می کنند که آرزوها و رویاهای درازمدت در سر بپروانید ولی در خصوص هدف گذاری، به جای زیاده طلبی، گام های کودکانه بردارید. رویا را بزرگ برگزینید و با گام های کوتاه به سوی آن حرکت کنید. در هر مورد که نتیجه می رسید، عزم شما جزم تر و اراده پیشروی، پر توان تر می گردد.
با گام های کودکانه و همچون نوپایان آغاز کنید. کودکان نوپا پس از تمرین شش ماهه تا یک ساله، به راه رفتن و قدم زدن می رسند. پیش از دویدن باید راه رفتن را خوب بیاموزید.
به عنوان مثال، افرادی را دیده ایم که زیادی وزن خود ناخشنودند. تصمیم می گیرند تا یکباره ۱۰-۲۰ کیلو کم کنند . رژیم غذایی سختی می گیرند؛ روزانه دو ساعت ورزش می کنند و ۱۵ کیلومتر می دوند. این گونه فعالیت ها یک هفته ای دوام می آورد. چندکیلویی از وزنشان می کاهد و همراه با آن درد، کم حوصلگی و گرسنگی از راه می رسد. نیروی اراده ناپدید می شود و عادت های پرخوری ، تنبلی و پای تلویزیون لمیدن باز می گردد.
پایان